معنی قرص خواب

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

قرص

قرص، کعکه

لغت نامه دهخدا

قرص

قرص. [ق ُ] (ص) محکم. قایم.

قرص. [ق ُ رَ] (ع اِ) ج ِ قُرْص. (منتهی الارب).

قرص. [ق ُ] (اِخ) ریگ توده ای است در زمین غسان. (منتهی الارب).

قرص. [ق ُ] (اِخ) نام خواهرزاده ٔ حارث بن ابی شمر غسانی. (منتهی الارب).

قرص. [ق َ رَ] (ع مص) پیوسته داوری کردن در حسب. || همیشگی نمودن بر غیبت. (منتهی الارب).

قرص. [ق َ] (اِخ) شهری است در ارمنستان از نواحی تفلیس. (معجم البلدان). رجوع به قارص شود.

عربی به فارسی

قرص

صفحه , دیسک , صفحه ساختن , قرص , گرده , گرده کوچک , لوح , لوحه , تخته , ورقه , بر لوح نوشتن

فرهنگ عمید

قرص

(پزشکی) نوعی داروی خوراکی جامد که در شکل‌ها و اندازه‌های مختلف و با خواص متفاوت عرضه می‌شود،
گردۀ نان، کلیچه، گرده،
هر چیز گرد: قرص خورشید، قرص ماه،
* قرص کمر: (زیست‌شناسی) دانه‌ای پهن و قهوه‌ای‌رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می‌شد و در طب قدیم گَرد آن را با زردۀ تخم‌مرغ مخلوط می‌کردند و به‌صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می‌بردند،

فرهنگ معین

قرص

آنچه دارای شکلی کمابیش شبیه دایره است: قرص ماه، ماده دارویی جامد قالبی در وزن ها و اندازه های مختلف. [خوانش: (قُ) [ع.] (اِ.)]

معادل ابجد

قرص خواب

999

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری